ای یزدانِ مهربان
یارانت بی سر و سامانند و دوستانت اسیر در دست عوانان. از هـر طرف تیر و سنانـی و از هـر شخصی زخمی بی امان. با وجود اين سر گشتۀ کوی تواند و آشفتۀ موی تو و دلداده روی تو. هر بلائی را وَلا دانند و هر دردی را درمان شمرند. غُل و زنجير را تاج و سَرير يابند و زندان را ايـوان بی پايان دانند بهکلّی جان فشانند. ای خداوند، هوشمندان را بنواز و همدم و همرازِ عبدالبهاء ساز، تا کُلّ جان و دل در کَف گرفته نثارِ درگاه تـو نمائيم و روی تـو جوئيم و به کوی تـو پی بريم و رازِ تـو گوئيم. تـوئی مقتدر و تـوانا و واقف و بينا.